بهلول وارد دارالخلافه شد و نزد هارون الرشيد نشست.
هارون خواهش کرد و گفت: شيخ ما نصيحتم کن.
بهلول جواب داد: اي هارون - اگر در بياباني که آب نيست، تشنگي بر تو غلبه کند تا حدي که به مرگ نزديک شوي، چه مي دهي تا تو را جرعه اي آب بدهند که از مرگ خلاصي يابي؟
هارون گفت: نصف پادشاهي خودم را مي دهم.
بهلول گفت پس از آنکه آب را خوردي، اگر ادرارت بند آمد و دفع آن نتواني کرد، بگو ببينم چه مي دهي تا مرضت رفع شود و خلاصي يابي؟
هارون گفت: نصف ديگر پادشاهي خود را مي دهم.
بهلول گفت: پس تو چرا به اين پادشاهي مغروري که قيمت آن يک جرعه آب و يک نوبت ادرار کردن است؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ سزاوار است که با خلق خدا اين چنين ظلم کني؟؟؟؟
:: موضوعات مرتبط:
مدیریت فرهنگی ,
متفرقه ,
,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0