فرهنگ: مجموعه ای پیچیده، ناشناخته، مظلوم، سردرگم،بی متولی ولی با تعداد فراوانی صاحب، با ظرفیت های فراوان برای سوء استفاده از آن برای رسین به بودجه های زیاد و غیر قابل کنترل، می باشد.
این تعریف توسط ا.کویر برای فرهنگ بیان شده است و هرچند به نظر طنز می آید اما تعریفی جدی و جدید است.
می گفتن ز گهواره تا گور دانش بجوی، اما ما همون جور که همه چی رو برعکس کرده ایم و اصلا نفهمیده، انداختیمش دور، این دانش بجوی رو هم یه جور دیگه تفسیر کردیم و ز گهواره تا گور رو هم یه جور دیگه فهمیدیم.
اصلا ز گهواره تا گور یعنی بری هر جور شده و هرجا شده (حتی دانشگاه آزاد) مدرکتو تا دکترا بگیری و دیگه تا آخر عمر، هی با همین مدرک هی بزنی توی سر دیگران و دکترای خودتو به رخ بکشی. نه کسی رو قبول داشته باشی، نه انتقاد بپذیری و نه اصلا دیگه به فکر جوییدن دانش باشی.
دانش بجوی رو هم که دیگه همه می دونن. یعنی یک سری عدد و رقم رو حفظ کنی و بفهمی که دو دوتا می شه چهار تا. یا اینکه یک سری نظریه و حرفهای قشنگ (خارجی) رو که اصلا به درد جامعه و فرهنگ ما نمی خوره بدون حتی کوچکترین آزمایشی تکرار کنی و به جامعه بفهمونی که دکتری مثلا. دیگه فکر کردن برای یه تحصیل کرده معنی نداره. اون همه چی رو می دونه. اصلا همه نظریه ها کاملا درستن و کسی جز اونا (اون ور آبیها) حق نداره نقد، رد و یا تصحیح شون کنه.
این دانشگاه آزاد هم که تیشه ای برداشته و زده به علم و فرهنگ و اقتصاد این مملکت. شده یه بنگاه دار بزرگ ملکی. شده موسسه ازداج های سوری. شده بنگاه دوست یابی. شده علامه دهر اما ..... . می گن صدای دهل از دور شنیدن خوش است.
میگم شده بنگاه دار ملکی برای اینکه میره توی داهات کوره ها زمینی که هزار تومان ارزش داره رو می خره 2000 تومان. خوب اون بنده خدای روستایی و شهرستانی هم از خداشه که بفروشه. بعد که کلی زمین مفت خرید، 4تا کلاس می ذاره توش و بعد از 6 -5 سال همون زمین کمتر از 200 - 300 هزار تومان (متری) نیست. حالا خودتون قضاوت کنید !!!!!!!!!!!!!!!!!!!
می گم ازدواج های سوری چون اون جا (دانشگاه آزاد) که می ری، کسی نمی خواد ازدواج کنه اما همه با هم نامزدند!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!. جالبه نه؟! آخه این همه نامزدی باشه و از توش چند تا ازدواج هم در نیاد خودش رکوردیه برای خودش. شاید یه روز تو گینس ثبت شد.
می گم بنگاه دوست یابی چون تمامی دختران مطمئن هستند که با ورود به دانشگاه آزادی 100 برابری پیدا می کنند و مقید به این هستند که حتما و باید دوست پسری داشته باشند و پسرها هم که .... . یعنی حتی مومن ترین و مقید ترین دخترها هم فکر می کنن که لااقل یکی رو برای ازدواج پیدا کنیم (نه برای دوستی). آخه آدم توی هر محیطی از اون محیط تاثیر می گیرد.
میگم شده علامه دهر چون فکر می کنه که با این حجم دانشجویی که می گیره و اون یه ذره موفقیت هایی که داره دیگه ته دانشگاهه و داره دنیا و آخرت رو آباد می کنه. بابا دست کننده اوضاع!!!!!!!!!
شده مملکت خراب کن. به اساتید می گن چون دارین از بچه پول می گیریم تا آخرین حد ممکن بچه هارو نندازین!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!آخ که مخم داره سوت می کشه.
از اون طرف که با دادن به عالمه مدرک به یه عالمه آدم (که خیلی هاشون ....) توجامعه یه توقع کاذب و بیجا درست کرده که براش جوابی در جامعه نیست. که جدیدا وزارت علوم و بهداشت هم به همین رویکرد دچار شده و می خواد به همین شکل به همه مدرک بده آخه گناه دارن بچه های تفلکی؛ که آدم یاد این می افته که:
هرچه بگندد نمکش می زنندو وای به روزی که بگندد نمک.
یه روز یکی از بچه محل ها رفت دانشگاه آزاد و بعد از فارغ التحصیلی از همه چیز فارغ شد و دیگر نه دین و مذهب، نه عرف و اجتماع، نه احترام و پدر و مادر و نه خیلی چیزهایی که برای ما بچه های پایین شهر حتما مهمه (البته برای بالاشهری ها هم مهمه و برای پایین شهر حتما مهمه) دیگه براش معنا و مفهومی نداشت. مادرش زار می زد و گریه می کرد که خدا از روی زمین برش داره. بچه ش هر روز با یه دختر بود و اسمش و گذاشته بود آزادی. یعنی کاری که اسرائیل و آمریکا سی ساله نمی تونن بکنن، دانشگاه کاملا آزاد و حتما کاملا اسلامی ما در عرض 3 سال انجام می شده.
بعد شما بگین که دانشگاه آزاد کاری توی این مملکت نمی کنه. این همه کار.
البته همه اینا که گفته می شه باید این رو هم در نظر داشت که انصافا یه چند درصدی همه در دانشگاه آزاد حسابی پیشرفت می کنن. هم علمی و هم از لحاظ دیگر. هر چند که کمتر از 10 در صد باشن
در تورات نوشته است که سپاسگزاری کن از کسی که به تو احسان نمود و احساس کن به کسی که از تو سپاسگزاری نمود. زیرا احسان، اگر سپاسش گزاری، پایدار شود. و اگر ناسپاسش کنی دام نیابد.
*****
آری تشکر باعث شکسته شدن نفس و توجه به خالق می شود و مسیر خودسازی را هموار می کند.
هر کس حریم خدا را حفظ کند، حرمتش حفظ می شود و هر کس خدا را اطاعت کند، اطاعت می شود. (کافی،ج1ص137)
گاهی در زندگی علما، بزرگان و یا شهدا چنان حد از دلدادگی مردم به آنها و محبوبیت و مطیع بودن اطرافیان نسبت به آنها را می بینیم که برای ما سوال می شود، اینها چه خصوصیاتی داشته اند؟ شاید این حدیث پاسخی به این سوال باشد.
رسول خدا (ص) به علی (ع) فرمود: خلال کردن تو را برای فرشتگان دوست داشتنی می کند، زیرا فرشتگان از بوی بد دهان کسی که بعد از غذا خوردن خلال نمی کند، اذیت می شوند.
وسائل داشتن ظاهر پاکیزه و دهان خوشبو از مقدمات تزکیه نفس و خودسازی است. کسی که نظافت ظاهر خویش بی توجه است نمی تواند به شستشوی باطن بپردازد.
امام باقر (ع): به راستی که زبان کلید همه خوبی ها و بدی هاست. پس شایسته است که مومن زبان خود را مهر و موم کند. همان گونه که (صندوق) طلا و نقره خود را مهر و موم می کند. تحفالعقول ص 298
امام حسین (ع): وقتی که برادر دینی ات از تو جدا شد، سخنی پشت سر او نگو، مگر اینکه دوست داری او در پشت سر تو آن را بگوید. بحارالانوار
یکی از مهمترین اصول تربیت نفس، کنترل زبان و گفتار است. اگر با کسی نشست و برخاست می کنیم بهتر است حرمتش را حفظ کنیم و چنانچه لایق تعریف نیست درباره اش سکوت کنیم.
خندیدن به طور کلی با خودسازی منافات دارد تا چه رسد به خنده بیجا. البته لبخند زدن و بشاش بودن نه تنها منافاتی با تربیت نفس ندارد بلکه از ویژگی های مومن است.
آیا شما را به چیزی با فضیلت تر از نماز و روزه و صدقه (زکات) آگاه کنم؟ آن چیز اصلاح میان مردم است، زیرا تیره شدن رابطه میان مردم ریشه کن کننده دین است. نهج الفصاحه
آشتی دادن بین مردم بویژه زن و شوهر، پدر و پسر و سایر اعضای خانواده و برطرف کردن کینه و کدورت بین مردم از محبوبترین اعمال است.
اگر کسی نگران رسیدن بلایی باشد و پیش از رسیدن آن دعا کند، خداوند هرگز آن بلا را به او نرساند. (وسائل الشیعه،ج7،ص4)
خیلی از گناهان و اعمال نادرست ما ناشی از نگرانی در آینده است و این یکی از راه های فریب شیطان است. خالصانه دعا کردن و امیدوار به خدا داشتن راه نجات ماست.
به خداوند خوش گمان باش، زیرا خداوند می فرماید: من نزد گمان بنده مومن خویش هستم، اگر به من خوش گمان باشد، به خوبی با او رفتار می کنم و اگر به من بدگمان باشد،به بدی با او رفتار می کنم. کافی/ج2/ص72/ح3
هیچ چیز مانند بد بینی در خراب کردن یک رابطه قدرتمند نیست. بدبینی خالق تشویش و استرس، عصبانیت، تنفر و ترس است. اگر فرد بدبینی هستید باید ارتباط برقرار کنید. باید حدس زدن و پیش داوری را کنار بگذارید و به جای آن بپرسید. احساسات خود را با ارتباط برقرار کردن فرو بنشانید.
گوش خود را به شنیدن خوبی ها عادت بده و به آنچه که به صلاح و درستی تو نمی افزاید گوش مسپار، زیرا این کار، دلها را زنگار می زند و موجب سرزنش می شود. غررالحکم
دل همانند آهن گاهی زنگ می زند و نیاز به جلا دارد دل خود را از چیزهایی که باعث زنگ زدگی آن می شود دور نگهداریم.
شگفت ترین عضو انسان قلب اوست و قلب مایه هایی از حکمت و ضد حکمت دارد. اگر آرزو به آن دست دهد، طمع خوارش می گرداند و اگر طمع در آن سر برکشد، حرص نابودش می کند و اگر نا امیدی بر آن مسلط شود، اندوه او را می کشد. هر کوتاهی برایش زیانبار است و هر زیاده روی برایش تباهی آفرین. علل الشرایع
رستم زور بازویش را از اسید و گاز کوکاکولا دریافت میکرده است. وی این همه قدرت و ابهت را الکی به دست نیاورده بود!
به گزارش گروه فضای مجازی «خبرگزاری دانشجو»، نمیدانم برای شما هم اتفاق افتاده یا نه. ما که هر وقت در یک جمعی خواستیم اشارهای کوچک به فرهنگ و تمدن کشورمان بکنیم، بلافاصله شبه روشنفکرهای دو آتیشه از هر طرف روی سرمان ریختند و با صورت برافروخته از تمدن چند هزار ساله ایران و هنر کهن آریایی حرف زدند. تمدنی که آخرش نفهمیدیم هفت هزار ساله است، ده هزار ساله است یا دوازده هزار ساله. نشانههای تمدن مورد نظر اینها هم همیشه حقوق برابر و آزادی بیان و بیمه زنان و بیمه شخص ثالث و گرین کارت و ویزای آمریکایی برای پارسی زبانان آن موقع است!
حالا با سندیتش کاری نداریم همین که دلشان به فرهنگ آن موقع خوش است، از آن الگو میگیرند و ....
نظر من را اگر بخواهید فکر میکنم این جوانان واقعاًً کار جالبی کردهاند. به هر حال شیشه نوشابه امتحان خودش را در رد شدن از فیلترهای صعبالعبور پس داده و امروز میبینم که کوکاکولا به عمق شخصیتی چون رستم رسوخ کرده است.
پیوند خوردن این نوشابه با جامعه کوچکی به نام خانواده و سنتهای ایرانی هم در نوع خود جالب توجه است. مثلا این بانوی ایرانی که ملاحظه میفرمایید خانم مشهدیزاده نام دارند که از لباس تنشان کاملا مشخص است که در ایران و البته پایتخت مذهبی ایران زندگی میکنند.
در این تصویر که نام اصلی آن «خانم مشهدیزاده کرم میریزد» است، کوکاکولا را در نقش قوری چایی میبینیم که دارد دم میکشد روی سماور. البته من دقیقا نفهمیدم خانم مشهدیزاده چه کرمی دارد میریزد یا هر چه فکر میکنم یادم نمیآید که خود ما قبلا کوکا روی
***سخن آخر
نفهمیدم کی و کجا درست و حسابی به خدمت همه رسالتهای فرهنگیمان رسیدیم و همه چیز را سامان دادیم که امروز بخواهیم از منظری اینچنینی و به تعبیر صاحبان این آثار از زاویهای تازه به آن .......
به ادامه مطلب مراجعه نمایید
«کافی بود محو تماشای ویترین یک مغازه شوی و دستان کوچکت از دستان مادر رها شود، آن وقت برایت شروع سردرگمی بود، اندکی جلو می رفتی و مادر را می دیدی و صدایش می کردی، رویش را که بر می گرداند و قامتِ کوچکت را که با نگاهی آمیخته به تعجب می نگریست، آن موقع تو می ماندی و سکوت ناشی از یک شرمندگی کودکانه…» این حکایت زمانی است که می توانستی در پیاده روهای شهر قدم بزنی و آسوده خاطر فقط مغازه ها را بنگری بی آن که نگران از فرو رفتن تیرهای شیطانی به چشمان خود باشی، آری شاید بتوان گفت این روزها تنها سود پوشش های رنگارنگ و چسبان و کوتاه زنان سرزمین ما این است که کودکان کمتر مادران خود را اشتباه می گیرند.
حکایت مظلومیت و مهجوریت چادر مشکی را نه در هنگامه راهپیمایی بیست و دو بهمن می توان سنجید و نه در صحن و سرای امام رئوف و نه در کوچه ها و محله های سنتی شهر. مظلومیت و مهجوریت چادر مشکی را آن زمان در می یابی که به سینما می روی، به تئاتر، به مراکز بزرگ خرید، به جشنواره های هنری، به پیاده روهای خیابان های بالای شهر، به کوه و پارک های جنگلی و نشانی از زنان چادری نمی یابی، تو گویی که تمام زنان شهر چادر را به کناری نهاده اند، این چنین است که “باربارا اسلاوین” خبرنگاری که نام او را در جمع همکاران روزنامه های واشنگتن پست، نیویورک تایمز و اندیشکده علوم و امنیت بین الملل ( ISIS ) وابسته به اسرائیل می توان یافت در آخرین سفر خود به تهران از وضعیت امروزِ حجاب زنان ایرانی نسبت به گذشته ها ابراز رضایت می کند و در گزارشِ آخرین سفر خود به ایران در پایگاه تحلیلی المانیتور اینطور می نویسد که “این روزها در تهران دیگر زنان زیر پنجاه سال چادری کمتر به چشم میخورند”.
دنیای سینما و بازیگری از آن دست فضاهایی است که تا کنون در بست دور از دسترس زنان محجبه باقی مانده است.
راننده تاکسی می گفت من که تاکسی ام را که حاصل همه عمرم بود و تنها منبع درآمدم، از دست دادم. اما از روز حادثه تا به حال دارم با خودم فکر می کنم که اگر آن مسافر من، می دانست که تا چند لحظه دیگر به دیار باغی می رود آیا باز هم همان حرف هایی را که به من در آن مدتی که سوار ماشینم بود زد، می زد؟؟؟؟؟ آیا باز هم سر کرایه با من بحث می کرد؟؟؟؟
راستی اگر ما می دانستیم باز هم همان راهی را می رفتیم که می رویم
درس مهم- مانعى در مسير***
*در روزگار قديم، پادشاهى سنگ بزرگى را که در يک جاده اصلى قرار داد. سپس در گوشهاى قايم شد تا ببيند چه کسى آن را از جلوى مسير بر میدارد. برخى از بازرگانان ثروتمند با کالسکههاى خود به کنار سنگ رسيدند، آن را دور زدند و به راه خود ادامه دادند. بسيارى از آنها نيز به شاه بد و بيراه گفتند که چرا دستور نداده جاده را باز کنند. امّا هيچيک از آنان کارى به سنگ نداشتند سپس يک مرد روستايى با بار سبزيجات به نزديک سنگ رسيد......
2
هميشه کسانى که خدمت میکنند را به ياد داشته باشيد در روزگارى که بستنى با شکلات به گرانى امروز نبود، پسر ١٠ سالهاى وارد قهوه فروشى هتلى شد و پشت ميزى نشست. خدمتکار براى سفارش گرفتن سراغش رفت پسر پرسيد: بستنى با شکلات چند است؟ ......
3
کمک در زير باران***
*يک شب، حدود ساعت ٥/١١ بعدازظهر، يک زن مسن سياه پوست آمريکايى در کنار يک بزرگراه و در زير باران شديدى که میباريد ايستاده بود. ماشينش خراب شده بود و نيازمند استفاده از وسيله نقليه ديگرى بود. او که کاملاً خيس شده بود دستش را جلوى ماشينى که از روبرو میآمد بلند کرد. راننده آن ماشين که يک جوان سفيدپوست بود براى کمک به او توقف کرد. مرد جوان آن زن سياهپوست را به داخل ماشينش برد تا از زير باران نجات يابد و بعد مسيرش را عوض کرد و ....
4
من دانشجوى سال دوم بودم. يک روز سر جلسه امتحان وقتى چشمم به سوال آخر افتاد، خندهام گرفت. فکر کردم استاد حتماً قصد شوخى کردن داشته است. سوال اين بود: «نام کوچک زنى که محوطه دانشکده را نظافت میکند چيست؟ من آن زن نظافتچى را بارها ديده بودم. زنى بلند قد، با موهاى جو گندمى و حدوداً شصت ساله بود. امّا نام کوچکش را از کجا بايد میدانستم؟ ........
نمی دانم چرا دلم گرفته. می خواهم داد بزنم اما .....
بر سر ما که خود را آدم، انسان، با فرهنگ، متعقل و برتر از همه موجودات می دانیم (حتی گاهی بعضی ها خود را برتر از خدا نیز) چشم سر و چشم عقل خود را رو به دنیا بسته ایم. فقط حق آراممان کند و ....
بچه مذهبی باشیم و پیرو اعتقادات خود که گاهی هم سر سختانه است. مدافع حق هستیم و حقیقت و داعیه دار پاک کردن دنیا.
بچه روشنفکر باشیم و هر فکر سنتی را خلاف پیشرفت بدانیم و فکر کنیم که باید صلح پایدار داشته باشیم و به همه عشق بورزیم و همه را در آغوش بگیریم. عشق را برتر از محدودیت های دین بدانیم و حق آزادی را برای همه بخواهیم.
در آمریکا زندگی کنیم و به امید دنیایی بهتر و بدون تروریست، بچه های خود را بزرگ کنیم و به آنها یاد بدهیم که با تروریست ها که دنیا به هم زده اند مقابله کنند.
و یا در گوشه ای از جنگلهای آفریقا که ...... .
هر که یا هر چه که می خواهیم باشیم اما بی خیال.
حقیقت را در جلوی چشم ما قربانی می کنند و ما برای اینکه حرف سیاسی خود را به کرسی بنشانیم برای این قربانی کف می زنیم.
همه جا را سیاه می کنیم و فیلم می سازیم که خوشحالی کینه توزان را فراهم کنیم تا برایمان دست بزنند.
مردان خدا را به سخره می گیرند و حرمت آنها را حتک می کنند و ما به شوخی می گیریم و می گوییم دوره رگ گردن باد کردن ها گذشته است.
اولیا خدا و پیامبرانش را از سر نادانی و بی عقلی و کوتاهی دید مضحکه و بی آبرو می کنند و ما برای آزادی بیان جشن پیروزی می گیریم.
عقیده چند میلیارد انسان را که عشقشان نیز هست را کوچک می کنند و خوار می کنند و به استهزا می گیرند و متهمش می کنند به بدترین القاب و بدان را به آن منتسب می کنند و ما دست می زنیم برایشان که چه آدم های متمدن و فهیمده و سینه چاک می کنیم برایشان که شاگردیشان را بکنیم.
یعنی وای به حال این انسان که اینقدر حقیر شده که برای هیچ و پوچ حقیقت را نادیده می گیرد و از شرف و انسانیت خود می گذرد. بی غیرت شده ایم و آنها به ما که نزدیک به دو میلیارد هستیم اهانت می کنند و می خندند. حقیر شده ایم که بزرگانمان را کوچک می کنند و خودشان را آقای ما می دانند. بی رگ شده ایم که برای ایران و ایرانی، برای اسلام و مسلمان سناریو می نویسند و پشت هم و سالها به آن جایزه و اسکار می دهند و ما برای آنکسی که نمی دانیم و آنچیزی که نمی دانیم کف می زنیم. بی وجدان شده ایم که حقیقت را می دانیم و لب به دورغ می گشاییم اما داعیه دار طلوع خورشید حقیقت هستیم.
تاریخ انتشار : سه شنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۲ ساعت ۱۰:۱۱
امروز میخواهم چیزی بنویسم که خوبان را خوشآیند باشد و بدان، بر خود بلرزند.
عزیزان! آنگاه که ظرف اجرا و اداراتمان نامناسب باشد و مجریان، ظرفیت اجرا را نداشته باشند، زیباتر از شعار حماسه سیاسی و حماسه اقتصادی هم کارساز نباشد! مگر ابوسفیان و اشعث پس از نزول قرآن، هم میداندار اقصاد و هم سردمداران سیاست جامعه اسلامی نبودند؟ و عرب جاهلی، بیل به دست علی(ع) نداد و حضرتش را به باغبانی نفرستاد؟ یا دوران مدیریت خلفاء راشدین که تاریخ گواهی میدهد هرگز مالاندوزی نکردند، شمشیرهای طلای سیفالاسلام، طلحهالخیر به کلفتی گردن اشتران ...............
بیپروا مینویسم، مگر با این ساختار در روزگاری که نسل، سخت رو به کاستی میگذارد، دختر و پسری که برای مخارج ریالی ازدواجشان، ماهها در بانکها پاشنه کفشهای کهنه خود را میسایند و بانکداران، گدایان را از درب بانکها به بیرون میرانند به ابوسفیان زمان، 3000 میلیارد تومان و به اشعثهای روزگار، هدیههای 1200 میلیارد تومانی تقدیم نکردهاند........
در این روزگار چه قدر از صنایع کوچک که میتوانست نانآور چند خانوار باشد، به خاطر نداشتن دو، سه میلیون تومان کارشان راکد و کارگرانشان بیکار و خیابانگرد شدند؟ مگر بارها ننوشتم که «بانک ملی! جمهوری اسلامی» که حواله 8.5 میلیارد تومانی رئیس جمهور برای تأسیس کارخانه ژئوممبران را به این بهانه که .............
آری، تا دستگاههای اجرایی و ادارات دولتی، همین ادارات دوران قجرهای انگلیسساخته و دوران پهلویهای آمریکایی باشد و وبال گردن جمهوری اسلامی، کاسه همان است و آش همین. زیرا «لاتطهر جلد الکلب بالدباغ» و بنابراین هر حکم قرآنی ................................
طنز یکی از گونههای ادبی و هنری تفکر انتقادی است. طنز سرشتی انتقادی دارد و به گفتهی چرنیشفسکی: طنز، آخرین مرحلهی تکامل نقد است. طنز، تصویر هنری ِ جمع تناقضها و تضادهای درونی و بیرونی انسان و جامعه در لحظه و تاریخی واحد، با بیان و لحنی نیشخند آفرین است.
به قول سنایی: جمعکرده است از پی خنده/ چرخ مشتی از این پراکنده
در طنز به مصداق : چو حق تلخ است با شیرین زبانی/ حکایت سرکنمآنسان که دانی؛
فردوسی میگوید: چو شاعر برنجد بگوید هجا/ هجا تا قیامت بماند بهجا. حکیم شفایی شاعر دورهی صفوی نیز میگوید : دستاش به انتقام دگر چون نمیرسد/ شاعربه تیغ زبان میبرد پناه.
سلام به همه لینک جزوه هارو در این تاپیک می ذارم و سعی می کنم متن خود جزوه ها رو هم در وبلاگ بذارم. بچه هایی که جزوه ها رو تایپ می کنن خیلی زحمت می کشن دستشون درد نکنه
راستی اگه لینک فعال نبود (یعنی با کلیک کردن روش خودش به صفحه مورد نظر نرفت) ، لینک رو کپی کنید و در نوار آدرس جستجوگرتون paste کنید
سلام به همه لینک جزوه هارو در این تاپیک می ذارم و سعی می کنم متن خود جزوه ها رو هم در وبلاگ بذارم. بچه هایی که جزوه ها رو تایپ می کنن خیلی زحمت می کشن دستشون درد نکنه
راستی اگه لینک فعال نبود (یعنی با کلیک کردن روش خودش به صفحه مورد نظر نرفت) ، لینک رو کپی کنید و در نوار آدرس جستجوگرتون paste کنید